قارداش لار، ‌باجي لار

فروغ كشاورز
dokmeh2000@yahoo.com

" قارداش لار ، باجي لار"


فروغ كشاورز

من روي دست راست ترين صندلي نشسته بودم و او روي دست چپ ترين صندلي قسمت پسران . روز اولي بود كه به دانشگاه مي رفتم و از بخش بندي صندلي دختران و پسران خبر نداشتم وگرنه آنقدرها ميدانستم كه روي صندلي مرزي ننشينم. اگر بيشتر دقت كرده بودم ميديدم بچه ها روي ديوار روبرو دست راست نوشته بودند "قارداش لار" وروي ديوار سمت چپ،" باجيلار". ديگر نميشد جايم را عوض كنم كه درطول كلاس آستين روپوشم به آستين پيراهن سبزش ساييده نشود.
فردا اين من بودم كه روي چپ ترين صندلي كلاس نشستم تا با خيال راحت دستهايم را تكان دهم، خودكار درآورم، مداد درآورم، حتي بخوابم تا جاي خطوط كلاسورم روي صورتم بيفتد و ماتيك دزدكي كم رنگ از روي لب و لوچه ام تا روي لپم كشيده شود.
شوهرم ميگفت "ماتيك كه ميزني عجب چيزي ميشوي فقط براي من بزن!" و پسر آستين سبز ماتيك هم كه نميزدم ميگفت" چه كلاسور خوش نقشي داري!" وقتي كه هميشه سر كلاس دكتر دلشاد ميخوابيدم.
شوهرم در خيابان راه ميرفت وپول فنجانهاي سبز, پرده آشپزخانه سبز و دستگيره هاي سبز را كه من ميخريدم حساب ميكرد و براي فروشندگان با چشمك و لبخند آهسته ميگفت :" همه اش سبز سبز… زنها همينند ! حتما رنگ سال است" .
هنوز دست راست ترين صندلي قسمت دختران خالي بود و من ميدانستم دخترها دوست داشتند روي آن بنشينند و از عاقبتش ميترسيدند.
يك شب توي خانه وقتي از شكسپير و از سالار مگسها ميخواندم شوهرم گفت: "ميداني چقدر خرج دانشگاهت شده؟" بعد غريد و گفت: "سر آخر ربع من دانشگاه نرفته هم در نمي آري… "گفتم: ميروم . گفت: هري!
فرداش روي دست راست ترين صندلي نشستم و نفهميدم دكتر دلشاد چه گفت و نخوابيدم.

تابستان 80


 
یکی از محصولات بی نظیر رسالت سی دی مجموعه سی هزار ایبوک فارسی می باشد که شما را یکعمر از خرید کتاب در هر زمینه ای که تصورش را بکنید بی نیاز خواهد کرد در صورت تمایل نگاهی به لیست کتابها بیندازید

30008< 17


 

 

انتشار داستان‌هاي اين بخش از سايت سخن در ساير رسانه‌ها  بدون كسب اجازه‌ از نويسنده‌ي داستان ممنوع است، مگر به صورت لينك به  اين صفحه براي سايتهاي اينترنتي